زندگینامه پیامبر اکرم (ص) از تولد تا رحلت_غروب شهر

[ad_1]
به گزارش غروب شهر

به گزارش برنا؛ آخرین پیامبر الهی در جامعه مُشرک شبه جزیره عربستان به دنیا آمد، و با استقامات در مسیری که پای در آن نهاده می بود، توانست آیین یکتا پرستی را در یکی از جاهل ترین جوامع آن زمان گسترش بدهد و در دوره‌های سپس، اسلام به یک دین جهانی تبدیل شد؛ در ادامه این نوشته، خلاصه ای از زندگی پیامبر رحمت از تولد تا وفات را بخوانید.

ولادت

 سال دقیق ولادت حضرت محمد(ص) اشکار نیست، ابن هشام و برخی دیگر، ولادت او را در عام الفیل نوشته‌اند، اما اشکار نیست که عام الفیل به طور دقیق چه سالی بوده است؛ از آنجا که تاریخ‌نویسان، درگذشت پیامبر اسلام (ص) را در سال ۶۳۲م نوشته‌اند و او زمان وفات ۶۳ ساله بوده، می‌توان تولد پیامبر را بین ۵۶۹ تا ۵۷۰م گمان زد.

در رابطه ماه تولد ایشان اکثر محدثان و تاریخ نویسان معتقداند که که تولد پیامبر، در ماه «ربیع الاول» بوده، ولى در روز تولد او اختلاف دارند. بین محدثان شیعه معروف است که آن حضرت، در هفدهم ماه ربیع الاول روز جمعه، بعد از طلوع فجر چشم به دنیا گشود و در این سال حادثه اصحاب فیل اتفاق افتاد، و بین اهل تسنن نیز این مشهور است که ولادت آن حضرت، در روز دوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است؛ که این فاصله هفت روزه در در ایران به گفتن هفته وحدت نام‌گذاری شده است.

 پیامبر اسلام(ص) در شهر مکه متولد شد و برخی منبع های محل تولد را شعب ابی‌طالب در خانه محمد بن یوسف دانسته‌اند. بنابر رسمی که در مکه رایج می بود، محمد (ص) را به زنی به نام حلیمه سپردند تا در فضای ساده و پاک بادیه پرورش یابد، که یقیناً برخی معتقداند که این کار برای نگه داری جان ایشان از ترور یهودیان بوده است.

معجزاتی که با ولادت پیامبر(ص) اتفاق افتاد

 ۱- ممنوع شدن شیاطین از رفتن به آسمان های هفتگانه و گرفتن خبر.

۲- سرنگون شدن همه بت ها.

۳- ترک برداشتن کنگره های طاق کسری و فروریختن چهارده کنگره آن.

۴- خشک شدن دریاچه ساوه که برای ایرانیان مقدس می بود.

آخرین و جدیدترین اخبار سیاسی ، اقتصادی،اجتماعی و تکنولوژی، کارگری ، ورزشی، حوادث و سلامتی ایران وجهان را در وب سایت غروب شهر دنبال کنید.

۵- سرنگون شدن تخت همه سلاطین عالم و لال شدن آنها در آن روز.

۶- باطل شدن سحر، ساحران و جادوی جادوگران و قطع شدن ربط کاهنان با همزادان شیطانی آنها.

دوران کودکی و نوجوانی

 قرآن کریم بر یتیم بودن پیامبر اسلام(ص) تصریح دارد و منبع های تاریخی نیز در این‌باره زیاد است. پدر پیامبر‌(ص)‌، عبدالله فرزند عبدالمطلب و مادرش آمنه دختر وهب و هر دو از قبیله بزرگ قریش بودند؛ قبیله‌ای که بزرگان آن از نفوذ بسیاری در مکه برخوردار بودند و زیاد تر به بازرگانی اشتغال داشتند. عبدالله، چند ماه بعد از ازدواج با آمنه، سفری تجاری به شام رفت و زمان برگشت، در یثرب درگذشت. برخی سیره‌نویسان، درگذشت عبدالله را چند ماه بعد از ولادت محمد (ص) نوشته‌اند.

بنابر رسمی که در مکه رایج می بود ، محمد (ص) را به زنی به نام حلیمه سپردند تا در فضای ساده و پاک بادیه پرورش یابد. هنگامی محمد شش سال و سه ماه (و به تعهدی چهار سال) داشت، مادرش او را برای دیدار با اقوام و خویشان، به یثرب برد و در برگشت به مکه، آمنه در ابواء درگذشت و همان‌جا دفن شد. آمنه در زمان درگذشت، ۳۰ ساله می بود. محمد(ص) از این بعد در کنف حمایتجدش عبدالمطلب قرار گرفت، اما او نیز در ۸سالگی وی درگذشت و سرپرستی محمد(ص) بر مسئولیت عمویش ابوطالب گذارده شد.

پیامبر اسلام(ص) همراه با ابوطالب سفری تجاری به شام رفت و با بحیرای نصرانی، که از عالمان مسیحی زمان خود می بود، دیدار کرد که او وعده نبوّت حضرت را به عمویشان داد و ایشان را از خطر یهود در رابطه نبی مکرم اسلام (ص) مطلع کرد. در رابطه شغل پیامبر(ص) حرف های‌اند که او به شغل چوپانی که شغل اکثر انبیا بوده است، فعالیت داشته.

ایشان در دوران نوجوانی خود به علت امانت داری، به صفت امین مشهور شد و با پذیرفتن سرپرستی کاروان تجاری حضرت خدیجه(س) و نشان دادن لیاقت‌های خود در امر تجارت، علتشد که سود خوبی به این کاروان حاصل گردد. یکی دیگر از توانمندی ها و نشانه های لیاقت ایشان، حل اختلاف به وجود آمده بین سران قریش بر سر نصب حجرالاسود، که نزدیک می بود به جنگی خانگی منجر شود، می بود.

ازدواج پیامبراکرم(ص)

حضرت محمد(ص) در تجارت با شریفترین زن قریش، خدیجه کبری، دختر خویلد شرکت کرد و سپس از این شراکت نظر خدیجه که خواستگارانی زیاد از اشراف داشت، به آن حضرت جلب شد و سپس از آنکه توسط یکی از بستگان تمایل خود را به خبر حضرت محمد(ص) رساند، آن حضرت در ۲۵ سالگی با خدیجه کبری ازدواج کرد.

درمورد چگونگی تمایل اشکار کردن حضرت خدیجه(س) به محمد مصطفی(س) اینگونه امده:

پیامبر(ص) همانند دیگران با اندوخته اندک خود به تجارت می‌پرداخت و در ضمن به امانت داری و پاک دامنی شهرت یافته می بود. تخصص در امر تجارت و ضمانت شخصیت والای محمد امین(ص)، خدیجه را وا داشت تا برای مدیریت گروه بازرگانی خود، از وی سود جوید که به همین خاطر از محمد امین دعوت به همکاری نمود. خدیجه که زنی تجارت پیشه و ثروتمند و شرافتمند می بود، مردان را برای امور بازرگانی اجیر می‌کرد و حقی را به آن‌ها می‌داد.

هم چنان که گفتیم امانتداری و تخصص محمد امین را شنیده می بود به سراغ او فرستاد و از او تقاضا کرد که همراه غلام او ”میسره» برای تجارت از مکه رهسپار شام گردد، که پیامبر نظر خدیجه را پذیرفت و به شام رفت. مدیر کاروان خدیجه در این زمان بیست و پنج ساله می بود. میسره نیز در سفر کراماتی را از پیامبر دیده می بود که در برگشت همه وقایع را برای خدیجه نقل کرد و خدیجه در ازدواج با رسول خدا رغبت نمود. در اینجا می بود که علاقه مندی خود را به ازدواج با محمد امین اظهار نمود. پیامبر نیز با عموی خود نزد بزرگ خدیجه رفت و خدیجه را خواستگاری کرد.

 تاریخ ازدواج، دو ماه و بیست و پنج روز بعد از برگشت از سفر شام می بود. مهریه خدیجه، بیست شتر جوان و خطبه عقد را ابوطالب عموی پیامبر(ص) عیب کرد. سپس از درگذشت خدیجه کبری، پیامبر با زنان فرد دیگر که اکثراً بیوه بودند ازدواج کرد.پیامبر اکرم(ص) از حضرت خدیجه و نیز از دیگر همسران خود صاحب فرزندانی شد اما تنها یادگار پیامبر(ص) سپس از رحلتش حضرت فاطمه زهرا(س) می بود.

حل اختلاف بر سر نصب حجرالسود

خانه کعبه در دوره جاهلیت هم در نظر عرب محترم می بود. سالی سیل به درون کعبه راه یافت و دیوارهای خانه را ناکامی. قریش دیوارها را بالا بردند و هنگامی خواستند حجرالاسود را نصب کنند، بین سران قبیله‌ها اختلاف شد. رئیس هر قبیله می‌خواست این افتخار را نصیب خود کند. سرانجام کار بالا گرفت. بزرگان قبیله طشتی پر از خون آوردند و دست خود را در آن فرو بردند و این کار همانند سوگندی می بود که به جهت آن باید بجنگند تا پیروز شوند.

سرانجام پذیرفتند، نخستین فردی را که از در بنی‌شیبه داخل مسجد شود به قضاوت بپذیرند و هر چه او او گفت انجام بدهند. نخستین فردی که داخل شد محمد (ص) می بود. بزرگان قریش انها گفتند او امین است، قضاوت وی را می‌پذیریم. سپس داستان را به او انها گفتند. محمد(ص) او گفت: «جامه‌ای بگسترانید». و چون این چنین کردند حجرالأسود را بین آن جامه گذاشت و او گفت رئیس هر قبیله یک گوشه از جامه را بردارد، چون جامه را برداشتند و بالا بردند، حجرالاسود را برداشت و بر جای آن نهاد و با این قضاوت، از خونریزی بزرگی جلوگیری کرد. این اتفاق، نشان‌دهنده موقعیت محمد (ص) در بین مردم مکه است.

بعثت

حضرت محمد(ص) قبل از رسالت نیز یکتا پرست بودند و طبق معمول غار حرا در مکه را برای عبادت و مناجات با خدا انتخاب می‌نمودند. حرف های‌اند نخستین نشانه‌های بعثت پیامبر (ص) به زمان ۴۰ سالگی او، رؤیاهای صادقه بوده است، اما آنچه در سیره به گفتن اغاز بعثت شهرت یافته، شبی در ماه رجب است که فرشته وحی در غار حرا بر پیامبر (ص) ظاهر شد و بر او نخستین آیات سوره علق را برخواند. بنابر روایات، پیامبر(ص) به شتاب به خانه برگشت و خواست که او را هر چه سریعتر بپوشانند.

گویا برای مدتی در نزول وحی وقفه‌ای تشکیل شد و همین امر پیامبر‌(ص ) را غمناک ساخته می بود، ولی اندکی سپس فرشته وحی باز آمد و آن حضرت را مامور هدایت قوم خود و اصلاح جامعه از فسادهای دینی و اخلاقی و پاک گردانیدن خانه خدا از بتان، و دلهای آدمیان از خدایان دروغین کرد.

محمد (ص) در این باره ماجرای نزول جبرئیل حرف های است: «جبرئیل نزد من آمد و او گفت: «بخوان»، گفتم: «خواندن نمی‌دانم». دگربار او گفت: «بخوان». گفتم: «چه بخوانم؟» او گفت: «اقْرَ‌أْ بِاسْمِ رَ‌بِّک الَّذِی خَلَقَ»، بخوان به نام پروردگارت که آفرید.

مرحله های ابلاغ رسالت

پیامبر اکرم در سه مرحله به ابلاغ رسالت پرداخت:

۱- دعوت سری که اولین مرحله دعوت ایشان می بود.

۲- دعوت خویشان و نزدیکان که با نزول آیه انذار صورت گرفت و به یوم الدار معروف است. و در آن روز رسول خدا (ص)، حضرت علی (ع) را به جانشینی خود انتخاب کرد.

۳- دعوت علنی.

نخستین مسلمانان

 پیامبر(ص) با دریافت آیه‌های آغازین سوره علق که نخستین آیه‌های نازل شده بر اوست، و بعد از مبعوث شدن به پیامبری، به داخل مکه برگشت و به خانه رفت. در خانه، سه تن حاضر بودند: خدیجه، همسرش، علی بن ابیطالب(ع)، پسرعمویش، و زید بن حارثه. پیامبر(ص) دعوت به توحید را نخست از خانواده خود اغاز کرد و اولین کسی که از زنان به او ایمان آورد، همسرش خدیجه، و از مردان، پسرعمویش علی بن‌ابی‌طالب(ع) می بود که تحت سرپرستی پیامبر می بود. در منبع های فرق گوناگون اسلامی، از برخی دیگر همچون ابوبکر و زید بن حارثه به گفتن نخستین گروندگان به اسلام نام برده شده است.

یاران پیامبر سپس از درگیری کوتاهی برای عبادت به خانه ارقم رفته و در آنجا نهان شدند. درگیری اینگونه اغاز شد که روزی سعد بن ابی وقاص با چند نفر از اصحاب رسول خدا(ص) نماز می‌گذارد که چند نفر از مشرکین با آن‌ها به ستیز برخواستند و جنگ در بین آنان در گرفت سعد مردی از مشرکان را با استخوان فک شتری زخمی کرد و این نخستین خونی می بود که در اسلام ریخته شد. بعد از این اتفاق رسول خدا و یارانش در خانه ارقم نهان شدند تا این که دستور علنی شدن دعوت ابلاغ شد.

 هر چند دعوت آغازین پیامبر(ص) زیاد محدود می بود، ولی شمار مسلمانان رو به فزونی گذاشت و بعد از چندی، اسلام‌آورندگان به اطراف مکه می‌رفتند و با پیامبر(ص) نماز می‌گزاردند.

دعوت علنی

سپس از سه سال تبلیغ پنهانی و جمع شدن گروهی اندک گرد پیامبر اسلام(ص)،  دستور آسمانی انذار عشیره نازل شد. پیامبر(ص) در اغاز، مردم را به ترک پرستش بت‌ها و به پرستیدن خدای یگانه می‌خواند. در ابتدا نمازها دو رکعتی می بود. بعدها بر غیرمسافران چهار رکعت و بر مسافران دو رکعت واجب شد. مسلمانان زمان نماز و پرستش خدا، از مردم نهان می‌شدند و در شکاف کوه‌ها و جاهای دور از رفت و آمد نماز می‌گزاردند.

 چنانکه مشهور است، هنگامی سه سال از بعثت محمد (ص) گذشت، پروردگار او را مأمور کرد تا همه مردم را به خدای یگانه بخواند:

«وَأَنذِرْ‌ عَشِیرَ‌تَک الْأَقْرَ‌بِینَ، وَاخْفِضْ جَنَاحَک لِمَنِ اتَّبَعَک مِنَ الْمُؤْمِنِینَ، فَإِنْ عَصَوْک فَقُلْ إِنِّی بَرِ‌یءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ»، و خویشان نزدیکت را هشدار ده، و برای آن مؤمنانی که تو را پیروی کرده‌اند، بال خود را فرو گستر، و اگر تو را نافرمانی کردند، بگو من از آنچه می‌کنید بیزارم.»

 ابن اسحاق نوشته است که چون این آیه‌‌ها نازل شد، پیامبر (ص)، علی (ع) را فرمود: «یا علی! خدا مرا فرموده است تا خویشاوندان نزدیک خود را به پرستش او بخوانم، گوسفندی بکش و مقداری نان و قدحی شیر فراهم کن». علی(ع) چنان کرد و در آن روز چهل تن یا نزدیک به چهل تن از فرزندان عبدالمطلب فراهم آمدند و همه انها از آن خوردنی سیر شدند، اما همین که رسول خدا(ص) خواست سخنان خود را اغاز کند، ابولهب او گفت: «او شما را سحر کرد»، که با این سخن، مجلس به هم خورد. رسول خدا(ص) روزی دیگر آنان را خواند و او گفت:‌ «ای فرزندان عبدالمطلب! گمان ندارم از عرب فردی بهتر از آنچه من برای شما آورده‌ام برای قوم خود آورده باشد.

دنیا و آخرت را برای شما آورده‌ام». طبری می‌نویسد: چون رسول خدا دعوت خود را به خویشاوندان رساند، او گفت: «کدام یک از شما مرا در این کار پشتیبانی می‌کند تا برادر من، وصی من و خلیفه من در بین شما باشد؟» همه خاموش شدند و علی (ع) او گفت:‌ «ای رسول خدا! آن من هستم». پیغمبر فرمود: «این وصی من و خلیفه من در بین شما است، سخن او را بشنوید و از او فرمان برید». این روایت را دیگر مورخان و نویسندگان سیره هم آورده‌اند و از حدیث‌های مشهور است.

مخالفت کافران

دشمنان پیامبر(ص) در واقع افرادی بودند که با ابلاغ رسالت محمدی منافع شان به خطر افتاد. چه این که بزرگان قریش نه اعتقادی به بتان داشتند و نه به آن‌ها دل بسته بودندف بلکه تنها آن‌ها را وسیله‌هایی برای مصمل به اهداف خود می‌دانستند و دعوا به بتان را جهت از بین رفتن ابهت بت‌ها دانسته که در نتیجه امیال و آرزوها و منافعشان را در خطر می‌دیدند.

سپس از دعوت علنی پیامبر، مشرکین مکه، بخصوص اشراف قریش برای مخالفت این دین توحیدی با آیین شرک آمیز آنان و نکوهش خدایانشان به شدت به مقابله با پیامبر اکرم‌(ص) پرداختند. هراس از دست دادن سروری عرب و رقابت طوایف قریش با بنی هاشم نیز از دلائل دیگر این مخالفت می بود که اشراف قریش را در مقابله خود با پیامبر، سر سخت تر می نمود.

مبارزات اشراف قریش با پیامبر اسلام را می‌توان در چهار قسمت تقسیم بندی کرد: سازش و تطمیع، برخوردهای روانی، آزارهای جسمانی، برخوردهای علمی.

 سران قریش برای آنکه پیشرفت دین تازه را متوقف سازند به هر حیله ای متوسل می‌شدند. بدگویی از پیغمبر و آزار رساندن به او، شکنجه و صدمه پیروان او، نسبت دادن شاعری و دیوانگی و ساحری به وی و… ولی هیچ یک از این عمل های سودی نبخشید.

در یکی از عمل های کفار، نضر بن حارث وعقبه از طرف قریش به مدینه رفتند و از دانایان یهود راهنمایی خواستند آن‌ها انها گفتند: «سه قضیه از وی سوال کنید تا صدق و کذب وی معلوم گردد، از اصحاب کهف و ذوالقرنین و روح». آنها به مکه بازگشتند و هر سه نوشته را از رسول خدا(ص) پرسیدند و پیامبر(ص) هر سه را جواب داد اما در عین حال ایمان نیاوردند.

 شکنجه و آزار قریش نسبت به پیامبر و مسلمانان شدت گرفت. پیروان پیامبر به زندان و حبس محکوم شدند. زدن و گرسنگی و شکنجه های دردناک یاران پیامبر را فرا گرفته می بود. خانواده عمار بن یاسر عنسی مورد شکنجه قرار گرفت. سمیه مادر عمار به شدت شکنجه شد و در راه اسلام با نیزه ابوجهل به شهادت رسید.

 برادر عمار یعنی عبدالله و پدرش یاسر در مکه زیر شکنجه قریش به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. بلال بن رباح حبشی را امیه بن خلف در گرمای شدید در بطحای مکه به پشت خواباند و سنگی بزرگ بر سینه اش نهاد تا به محمد (ص) کافر شود ولی او هم چنان در زیر شکنجه احد احد می او گفت.

هجرت مسلمانان به حبشه

با افزایش شمار مسلمانان، دشمنی و مخالفت قریش با محمد (ص) زیاد تر شد. محمد (ص) در حمایتابوطالب می بود و قریشیان بر پایه پیمان قبیله‌ای نمی‌توانستند به او صدمه جانی برسانند. اما نسبت به پیروان او خصوصا افرادی که حمایتنداشتند، از هیچ سخت‌گیری و آزاری کوتاه نکردند. پیامبر، ناچار به این مسلمانان دستور داد به حبشه هجرت کنند و به آنها او گفت: «در آن سرزمین پادشاهی است که فردی از او ستم نمی‌بیند، به آنجا بروید و بمانید تا خداوند شما را از این مصیبت برهاند.» هنگامی قریش از هجرت مسلمانان به حبشه آگاه شدند، عمرو بن عاص و عبدالله بن ابی ربیعه را نزد نجاشی پادشاه حبشه فرستادند تا آنان را بازگردانند.

نجاشی بعد از شنیدن سخنان نمایندگان قریش و جواب‌های مسلمانان، از سپردن آنان به نمایندگان قریش امتناع کرد و نمایندگان قریش به مکه بازگشتند.

هجرت به مدینه

در سال یازدهم بعثت یک گروه شش نفره از مردم یثرب به مکه آمدند و بعد از شنیدن سخنان رسول خدا(ص) مسلمان شدند. آن حضرت مبنا دعوت اسلام را برایشان اراعه کرد و آیاتی از قرآن تلاوت نمود.آن‌ها پیش از آن خبر ظهور پیامبری را از یهودیان شنیده بودند، وی را همان دانسته و دعوتش را پذیرفتند و اظهار امیدواری کردند که با پذیرفتن دعوت رسول خدا (ص) با یکدیگر متحد شوند.

با انتشار کردن خبر اسلام در یثرب، علاوه بر افرادی که در مکه، اسلام را پذیرفته بودند، چندی دیگر از مردم یثرب نیز اسلام را پذیرا شدند. در موسم حج سال دوازدهم بعثت، تعداد دوازده نفر از اهالی یثرب، در عقبه با رسول خدا دیدار کردند. آن‌ها در این دیدار با رسول خدا(ص) بیعت کردند.

در موسم حج سال سیزدهم بعثت، تعداد هفتاد مرد و دو زن در عقبه با پیامبر (ص) بعیت کردند. در این جا می بود که انصار از رسول خدا (ص) خواستند تا به همراه آنها به یثرب بیاید. در این دیدار حضرت محمد (ص) به انصار او گفت: «به این کار با شما بیعت می‌کنم که همان گونه که از زنان و فرزندان خود حفاظت می‌کنید، از من نیز حفاظت کنید».

 بعد از آن رسول خدا(ص) به مسلمانانى که در مکه تحت شکنجه و آزار بودند دستور مهاجرت به مدینه و پیوستن به مسلمانان آن سرزمین را داد. به جستوجو این دستور مسلمانان مکه دسته دسته به‌سوى مدینه مهاجرت کردند و خود آن حضرت چشم به راه فرمان خداى تعالى در مکه ماند.

 بعد از آنکه مشرکان مکه، برای قتل رسول خدا (ص) نقشه کشیدند، جبرئیل خبر این توطئه را به ایشان داد. رسول خدا (ص) به حضرت علی (ع) او گفت تا به جای او بخوابد. بعد از آن رسول خدا(ص) با عنایت خداوند از خانه خارج شده و به جنوب شهر مکه یعنی مسیری کاملاً برعکس مسیر یثرب رفت. هنگامی که صبح شد، و مشرکان برای اجرای نقشه خود آماده شدند، حضرت علی (ع) از جای خود برخاست و مشرکان فهمیدند که رسول خدا (ص) از دسترس آنان خارج شده است، به تکاپو افتاده و به جستوجو ایشان گشتند، و توسط یک راهنما تا پای کوه ثور که رسول خدا (ص) به همراه ابوبکر در آنجا نهان شده بودند، آمدند، و مشاهده تارهای عنکبوبت بر در غار به داخل غار نرفتند.

سپس رسول خدا (ص) فاصله مکه تا مدینه را از راهی غیر معمول طی کردند و بعد از پانزده روز داخل دهکده قبا در فاصله شش کیلومتری مدینه شدند. رسول خدا (ص) در قبا چشم به راه رسیدن یار و پسر عم خود حضرت علی (ع) شدند که سپس از هجرت رسول خدا (ص) به همراه کاروانی که شامل زنان و دختران پیامبر (ص) و بنی‌هاشم می شد، از جمله حضرت زهرا (س) و فاطمه بنت اسد و دیگر افرادی که تا این مدت موفق به هجرت نشده بودند، به سمت مدینه در حرکت می بود.

امام علی (ع) در مکه ماموریت بعد دادن امانت هایی که مردم مکه نزد پیامبر (ص) داشتند، را داشت و بعد از انجام این کار راهی مدینه شد. پیامبر (ص) در این زمان که در قبا بودند، عمل به ساختن مسجد قبا کردند و بعد از رسیدن کاروان حضرت علی (عع)، به همراه ایشان راهی مدینه شدند.

فتح مکه

 پیامبر(ص) در ماه رمضان سال ۸ هجرت با ۱۰,۰۰۰ نفر روانه مکه شد. و ترتیب حرکت را طوری داده می بود که هیچ‌کس از سفر او مطلع نگردد. چون لشکر به مرّالظهران رسید، عباس، عموی پیامبر، شب زمان از خیمه بیرون شد و خواست فردی از مردم مکه را ببیند و به وسیله او پیغام دهد که قریش پیش از آنکه هلاک شوند خود را به پیغمبر برسانند. در آن شب به ابوسفیان برخورد و او را پناه داد و نزد پیامبر(ص) آورد، که ابوسفیان مسلمان شد. روز دیگر پیامبر دستور داد عباس او را در جای مناسبی نگاه دارد تا لشکریان از پیش روی او بگذرند.

پیامبر او گفت: «هر کس به خانه رود و در را به روی خود ببندد در امان است و هرکس به خانه ابوسفیان پناهنده شود در امان است، و هرکس به مسجد الحرام برود در امان است». لشکر زیاد با آرامی داخل مکه شد. ابن هشام از ابن اسحاق روایت می‌کند که سعد بن عباده رئیس تیره خزرج، چون به مکه درآمد او گفت: «امروز روز کشتار است! امروز روز درهم شکسته شدن حرمت است».

سعد به گمان خود می‌خواست از قریش یا از تیره عدنانی انتقام بگیرد، و داد یثرب و مردم آن را از قریش و مکه بستاند. برای این که این توهم در ذهن مسلمانان جای نگیرد و فتح اسلامی را به حساب کینه‌توزی قبیله نگذارند، پیامبر(ص)، علی (ع) را فرستاد و بدو او گفت: «پرچم را از سعد بگیر که امروز روز رحمت است». بین مسلمانان و مردم مکه جز چند درگیری مختصر رخ نداد. پیغمبر(ص) به مسجد درآمد و همچنانکه سوار می بود ۷ بار کعبه را طواف کرد و بر در کعبه ایستاد و او گفت: «لا اله الا الله وحده لا شریک له صدق وعده و نصر عبده و هزم الاحزاب وحده»

آخرین حج پیامبر(ص) و ماجرای غدیرخم

  شیخ کلینى روایت کرده که: حضرت رسول (ص) سپس از هجرت، ده سال در مدینه ماند و حج به جا نیاورد تا آن که در سال دهم خداوند عالمیان این آیه را فرستاد: «و اذّن فى النّاس بالحجّ یأتوک رجالا و على کلّ ضامر یأتین من کلّ فجّ عمیق، لیشهدوا منافع لهم»؛ و در بین مردم براى اداى حج بانگ برآور تا پیاده و سوار بر هر شتر لاغرى که از هر راه دورى مى آیند به سوى تو روى آورند.

هنگامی حضرت رسول(ص) از اعمال حجه الوداع فارغ شد فهمید مدینه شد و حضرت امیرالمؤمنین(ع) و دیگر مسلمانان در خدمت آن حضرت بودند و چون به غدیر خم رسیدند. حق تعالى این آیه را فرستاد: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ»، اى پیغمبر بزرگوار! برسان به مردم آن چه فرستاده شده است بسوى تو از جانب پروردگار تو. در باب نص بر امامت على بن ابى طالب و خلیفه نمودن او در بین امت خود؛ بعد فرمود: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»؛ بعد اگر نکنى رسالت خدا را نرسانده ای و خدا تو را نگاه مى دارد از شر مردم.

رسول اکرم(ص) در آنجا خطبه معروف غدیرخم را قرائت فرمودند و حضرت علی(ع) را به جانشینی خود معارفه کردند. سپس همه بر گرد رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) جمع شدند و با آن حضرت مصافحه کردند و بیعت نمودند.

وفات

در اغاز سال ۱۱ق، پیامبر(ص) بیمار شد. چون بیماری وی سخت شد، به منبر رفت و مسلمانان را به مهربانی با یکدیگر خواست نمود و فرمود: «اگر فردی را حقی بر گردن من است بستاند، یا حلال کند و اگر فردی را آزرده‌ام اینک برای تلافی آماده‌ام»

مطابق نقل صحیح بخاری از با اهمیت ترین کتاب‌های اهل سنت، در آخرین روزهای حیات رسول خدا، در حالی که جمعی از صحابه به عیادت ایشان رفته بودند فرمود: «قلم و کاغذی بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم که به برکت آن، هیچ زمان گمراه نشوید». برخی از حاضران انها گفتند: «بیماری بر پیامبر(ص) تسلط کرده (و هذیان می‌گوید) و ما قرآن را داریم و آن برای ما کافی است».

در بین حاضران غوغا و اختلاف افتاد؛ برخی می‌انها گفتند: «بیاورید تا حضرت بنویسد و برخی غیر از آن را می‌انها گفتند»، رسول خدا(ص) فرمود: «برخیزید و از نزد من بروید».در صحیح مسلم که آن نیز از با اهمیت ترین کتاب‌های اهل سنت است، فردی که با سخن پیامبر(ص) مخالفت کرد عمر بن خطاب معارفه شده است. در همان کتاب و این چنین صحیح بخاری آمده است که ابن عباس مدام بر این ماجرا افسوس می‌خورد و آن را مصیبتی بزرگ می‌شمرد.

 در تعداد بسیاری از منبع های، علت بیماری پیامبر اکرم(ص) مسمومیت توسط زن یهودی حرف های شده که می‌توان او گفت ایشان شهید شده‌اند و نه رحلت!

دسته بندی مطالب
غروب شهر

خبرهای ورزشی

اخبار پزشکی

اخبار اقتصادی

اخبار فرهنگی

اخبار کسب وکار

اخبار فناوری

[ad_2]

منبع